بنام خدایی که شکرگزاریش تسلی دلهاست

درزمان کودکی پول توجیبی مایک قرون(یک ریال)بعضی وقتهاهم دوریال بود،من بادوریال هم تخمه وهم لواشک وبیسکویت می خریدم،وباخواهروبرادرم تقسیم می کردم،وآنهاکه مدرسه نمیرفتن پولهایشان راجمع مینمودن،من کلاس سوم دبستان خواهرم اول دبستان،وقتی من کلاس پنجم بودم خواهرم کلاس سوم وبرادرم کلاس اول بود،ولی پول توجیبی هرسه تامساوی بود،اون زمونه هاده شاهی هم بودکه رنگش زردبود،سکه پنج ریالی وده ریالی هم بود که من فقط دست پدرم ومادرم وهمکلاسی هایی میدیدم که پدرشان به آنها میداد،سکه ای که هم اکنون درمسابقات فوتبال داخلی وخارجی برای تعیین شروع بازی وانتخاب سمت دروازه درنیمه اول توسط داورهابین کاپیتانهای دوتیم فوتبال بالا انداخته میشودهمین سکه های دوروست،البته زمان ماباسکه هاشیریاخط وبیخ دیواری بازی میشد،که متآسفانه کاربچه های شروشورمث مابود،ولی خداروشکربرادرم اینکاره نبودوبچه آروم خانواده مابود،سرش توکتاب ودرس بود،من بزرگترکه شدم باکتاب بیست ویک هم بازی میکردم،امادلنوشته ماراجع به سکه است،ونه دیگرکارهای بدمن درنوجوانی که بدآموزی دارد،روزی ازمدرسه تعطیل شده بودم وکلاس پنجم بودم،اونروزدوریال روخرج نکرده بودم،درراه خانه بچه هاداشتن شیریاخط بازی میکردن به آنهاپیوستم ،ومنهم بازی کردم ،بخت باهام یاربودبجزدوریال خودم نوزده ریال بردم چهارسکه دوریالی ویازده سکه یک ریالی ،سکه هاروداخل کیف مدرسه ام گذاشتم،یادم نبودکه پدرم شبهاکیف من وخواهرم وبرادرم روبازدیدمیکنه که چیزی ازکسی یااززمین پیداکنیم خانه نبریم،چشمتون روزبدنبینه یه روزازکوچه مدادتراشی پیداکردم وبردم خانه،پدرم توکیفم پیداکرد،شام که بهم اجازه ندادبخورم تراش هم شکست منم خوب تنبیه کرد،منه بخت برگشته کتک ومجازات تراش رویادم رفته بود خوشحال رسیدم خونه ،شب پدرم اومدقبل ازشام گفت بچه هاکیفاتونوبیارید،کیف خواهروبرادرم پاک ولی من قماربازشرمنده وسکه روازکیفم دراومد،باخودم گفتم کتک وشام نخوردن فدای سرم فردامدیرمدرسه روبگو که دوست بابامه،پدرم گوشمو گرفت بردتوحیاط وگفت این سکه هاچیه توکیفت؟اون میدونست من پول جمع کن که نیستم وخودشم که این همه پول نداده،گفتم:امروزتوشیریاخط بازی بردم،گفت:آفرین پسرم قماربازم شده وپول بچه های مردومومیاره خونه که حرومه!!همینجورکه کتک میخوردم میگفت سکه دوروداره شیروخط ازکجامعلومه همیشه شیربیادتوزندگی ،شایدخط بیادوبازنده باشی،قماربازازسکه دوروشروع میکنه وحرفه ای میشه،حسابی کتک خوردم وشامم ندادن وتاصبح هم توحیاط روی موزاییک خوابیدم ،فردابعدازظهرهم که میخواستم برم مدرسه بابام اومدباهام وبه مدیرماجراروگفت وسکه هاروهم دادبهش حتی دوریالی خودمو،مدیرهم چندبارباخط کش زدکف دستم وگفت بروکلاس،بله سکه دورودارد.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سامانه پیامک صوتی دانلود آهنگ جدید اسرار چشم و جذابیت جغرافیا، تاریخ ، بافت قدیمی ●▬▬▬▬๑۩ ✎ کتاب مبین ✎ ۩๑▬▬▬▬▬● ندای هفتم سقف وافل و ناگفته هایی در مورد آن مطالعات تربیت دینی نرم افزار